سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مس

صفحه خانگی پارسی یار درباره

آغاز عهدمان

    نظر

فاطمه حورا (ملک زینب)، محمد امین عزیزم، سید علی جانم قرار بود برای مادر و پدر دعا کنید جان جانانم...

انشالله زیارت عاشورا را می خوانم و در راه اذکار را

عصر هم جامعه و کسا

راستی مزمل هم با هم بخوانیم... بیش از همه برای بابا و برکت روزی مان و فرصت های رشد و پیشرفت مامان و بابا انشالله

دعا کنید مامان را...

 


آن چه تو می خواهی همان

    نظر

سلام

جالب بود میانه ی راه دیدن اقوام و نقش یستن لبخند بر لبانم.

دوست داشتم ...

معنی نوازش همسر بعد از بحث و دعوا و قهر های ایشون چیست>؟(قبلا به من می گفتند به جای صحبت چرا این کار را می کنی حالا جایمان عوض شده است. لابد جوابم هم این است که صحبت کردن را بلد نیستی...)

این جز منت کشی است؟

خسته شدم از این که همواره این منم که باید بروم عذر خواهی... حتی اگر در دلم کدورتی باشد و احساس کنم این باز منم که نیاز به ملاطفت، بوسه و دلجویی دارم...

کاش به جای قهر* نخوردن شام* نخوردن صبحانه* جواب سر بالا * او هم با بوسه و نوازش از من دلجویی می کرد و به صحبت می نشستیم...

کاش...

* بی ربط: کاش هیچ موقع در راه برگشت قم صحبت از دلم نمی کردم... تا بیش از در دلش موقع هر اتفاقی بیش از پیش مرا قضاوت نکند و برچسب نزند...

آخر چرا باید دلم با یگانه عشق زندگیم این طور باشد...؟؟؟؟؟؟

چه قدر این اشک های آرامش بخشم را دوست دارم... بخشی ش به خاطر پریدی است و بخشی ش از دل رنجورم... قبلا این اشک ها سر بر شانه ی یار سرازیر می شد و حال در تنهایی و پشت این موجود بی جان...

کاش زودتر امروز تمام شود...

باید زودتر بروم حمام، دنبال سید علی و منزل پدری... اصلا دلم نمی خواهد شب زود برگردم خانه.... و دوباره سردی ببینم از بهترینم... چه کنم این بار دیگر نمی توانم برم منت کشی و بگویم ببخشید... نمی توانم! آن وقت من شدم مغرور و غد...!


الهیات!

    نظر

فاطمه حورای عزیزم، ملک زینب بانوهای عزیز

محمد امین عزیزم...

نمی دانم کدامتان قسمت ما می شوید.

می شود نیامده برای مادرتان دعا کنید؟

دعا کنید بتواند جسم و روحش را برای حمل شما آماده کند؟

می شود دعا کنید رابطه ش با پدر تان و برادرتان روز به روز بهتر شود؟

می شود پیشاپیش روزی معنوی تان را برایش ارسال کنید؟

می آیید با زیارت عاشورا، حدیث کسا و جامعه شروع کنیم؟ ماه رمضان هم نماز شب را اضافه کنیم؟ موافقید؟

قول دادید به مادرتان کمک کنید...

شما الان هم در وجود منو پدرتان هستید... کمک مان کنید...

راستی مادرتان خیلییییی درس خواندن را دوست دارد... اگر دوست داشتید دعا کنید خیر پدر مادر پیش بیاید..

نیامده دوست تان دارم... هم شما هم سید علی را...

قرار مان و دعاهایمان یادتان نرود.

باشه مامان؟


کم پر زیاد بیش ار حد (توقع)

    نظر

احساس می کنم پر توقع شده ام

بیش از حد وابسته ام

خیلی زحمت مان را می کشد خیلی زیاد.

اما باز می نالم

باز آن طور که او دوست دارد نیستم

غم دارم...

باید بهتر شوم.

بارلها کمکم کند رضایتش را که رضایت توست بدست آورم...

به دلم آرامشی ز جنس خودت بده.

ممنونم که او را و فرزندش را به من دادی...

مس عزیزم احساس می کنم تو مرا برای آمدن فرزند بعدی م و فزونی آرامش م قبل و حین بارداری می توانی کمک کنی...

 


دیر آمدی زن

    نظر

سلام

همیشه سعی می کنم زود راه بیفتم

مگر زمانی ک خودش بگوید دیر می آید خب من هم دیرتر حرکت می کنم. بیشتر اوقات بعد از باشگاه به سید علی شام می دهم و بعد راه میفتم تا وقتی میرسیم خانه فقط پیش آن ها باشم. از طرفی خودم هم کمتر خسته می شوم. یعنی بین 8 تا 9 نهایتا 9.15 کارم را جمع می کنم و بین 9.30 نهایت 10 خانه م. از 8 ترافیک را نگاه می کنم که اگر سبک بود حتی زودتر بیایم و شام پسرک را زودتر بدهم...

آن شب خیلی اذیت شده بودم. منزل پدری ناگهان حالم بد شد... نمی دانم چرا. کمر درد و این ها نبود. احساس می کردم دارم می میرم... تا اینکه مامان اومد تو اتاق با آب و نمک به دادم رسید... خیلی شبهای قبلش کم خوابیده بودم...

حالم بهتر که شد منتظر حواب خانم نصیری بودم...

تازه ساعت 9.30 بهم گفت مدیر محوز رو تایید کرده و من راه افتادم. پسرک گیر داده بود که شیر می خواهم. تو مغازه مرا معطل کرد. طرفداران روحانی هم. ترافیک آژادی هم و ... دیر شد.

از نظر خودم بی تقصیرم. بعد از یک روز طولانی و پر کار در حال له شدن بودم... دلم موقع برگشت محبت می خواست نه چنین سردی و ...

به من می گوید چرا حرف نمی زنی... شده مثل من!

حتی نمی دانستی آن شب چقققققدر حالم بد بووود


کاش شروع بهتری بود

    نظر

سلام

امروز هفتمین سالگرد ازدواج مون بود.

چقدر روز بدی بود.

از صبح کلافه ام. هر کار می کنم پروژه م پیش نمی رود. دلهره دارم.

نمی توانم تمرکز کنم. هرطور پیش می روم به گره می خورد. چقققققدر دلم آرامش می خواد. آرامش مطلق...

تلاش کردم سرحال باشم... نشد

نمی دانم چرا یارم با ساده ترین حرف ها می رنجد...

بارها بارها شده از او خواسته ام نوازشم کند اما با مسخره بازی انجام نداده. امروز گفتم خسته ام... زود رنجید خیلی زود...

سعی می کنم روی برنامه باشم. اشکالم این است زیادی به او تکیه می کنم. باید خودم کارهایم را انجام دهم تا این طور نشود...

آخخخخخیشششششششششششش

چقدر خوبه

می نویسم و راحت اشک می ریزم... بی خحالت از سرازیزش شان

و آسوده از آرامشی که به من می دهند.

مس عزیزم چقدر زود با تو ارتباط گرفتم

فکرش را هم نمی کردم!

دلم می خواهد بیشتر بگویم و بیشتر خالی شوم...

در اوج استرس کارم از او کمک می خواهم بعد از پوزخندی به ناتوانی م اظهار می کند که حوصله ندارد! سرم داد می زند بیا انجام بده و صدای من با همون تن برایش داد زدن است!

اه!

کاش او هم زن بود. کش لااقل بیشتر زنان دیگر را می دید. ادعایی ندارم... هرچه دارم از کمک های اوست... اما دلم می رنجد که انتهای نگاهش به من وجود ضغف در من است...

نزدیک پریدی م است. کلافه م. خیلی کلافه. روزها به سرعت پیش می رود و من گیجم میان انبووووووووووووووهی از کارها...

عجب سالگرد مزخرفی بود...

شاید با یک عاشقانه حالم بهتر می شد... رستوران عالی بود اما بی معاشقه و سکوت... کم داشت خیلی کم.

چقدر خوبه اینجا...

 


آغاز

    نظر

بسم الله الرحمن الرحیم

بعد از قریب به هفت سال می خوام دوباره شروع کنم به نوشتن...

خوشحالم که همیشه وبلاگ و نوشتن در آن بهم آرامش میده...

مسافر زمین حالم رو دگرگون میکنه و به قلبم فشار میاره...

دلم می خواد اینجا بنویسم

توی مس (MES): میرسبحان، الهه، سید علی.

یا علی